برديا جونبرديا جون، تا این لحظه: 11 سال و 19 روز سن داره

بردیا کوچولو

اولين مريضي جدي برديا

1393/3/19 11:51
نویسنده : مامان
376 بازدید
اشتراک گذاری

عزيز دلم ميخوام از روزي برات بگم كه تو مريض شدي و اون روزا بدترين روزاي زندگي منو بابا بود.

روزاي اول بهار تقريبا 10 روز بود كه  از مسافرت برگشته بوديم تو يه روز دل پيچه گرفتي. از اون روز بود كه شروع شد.

اون روزو با داروهاي دل درد گذروندي و ما فكر كرديم كه خوب شدي.

ولي فرداش دوباره شروع شد يه دل درد با تب.  از روزي كه اينجوري شدي منو بابا هرشب تو رو ميبرديم يه دكتر ولي تو اصلا بهتر كه نميشدي هيچ بدترم ميشدي.

از مطب دكتراي مختلف گرفته تا بيمارستان مفيد و بهرامي. همه جا رفتيم. ولي تبت كه قطع نميشد هيچي بيرون روي هم بهش اضافه شد. و حتي گوشتم چرك كرد.

خلاصه اينكه ما چه كشيديم و تحمل كرديم بماند و  تا اينكه رفتيم پيش دكترت براي دومين بار و اون گفت كه تمام داروهاتو قطع كنيم شايد تبت به خاطر مصرف زياد  دارو باشه كه پايين نمياد.

ما هم اينكارو كرديم و خدا رو شكر تبت قطع شد ولي بيرون رويت همچنان ادامه داشت. يعني يه جورايي راست روده شده بودي به محض خوردن آب همون دقيقه جيش ميكردي.

خلاصه اين دوره بيماري تو 14 روز طول كشيد. حتي ازت آزمايش خون و ادرار و مدفوع هم گرفتيم. و لي هيچي تو آزمايشات نشون نميداد يعني خدارو شكر مورد مشكوكي ديده نشده بود.

خلاصه بعد از گذشت 14 روز بالاخره تبت اومد پايين و بيرون رويت كم كم بهتر شد و چر گوشت هم كم شد.

ولي نفسم تو حدود 1 كيلو وزن كم كردي.

ولي بازم خدارو شكر كه خوب شدي. الانم شيطون تر از هميشه در حال بازيگوشي هستي عشقم.

خدا رو صد هزار بار شكر كه يه بچه شيطون و بازيگوش و سالم دارم.

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان هلیا جون
19 خرداد 93 12:33
همیشه شاد باشی