برديا جونبرديا جون، تا این لحظه: 11 سال و 7 روز سن داره

بردیا کوچولو

خوش آمد گويي برديا كوچولو

سلاااااااااااااااااام. من ورود شما دوستاي گلم رو به وبلاگم خوشامد ميگم.

همتونو خيلي خيلي خيلي دوست دارم.

بعد از اينكه وبلاگمو ديدين حتما لطفا نظر يادتون نره.

اولين مريضي جدي برديا

عزيز دلم ميخوام از روزي برات بگم كه تو مريض شدي و اون روزا بدترين روزاي زندگي منو بابا بود. روزاي اول بهار تقريبا 10 روز بود كه  از مسافرت برگشته بوديم تو يه روز دل پيچه گرفتي. از اون روز بود كه شروع شد. اون روزو با داروهاي دل درد گذروندي و ما فكر كرديم كه خوب شدي. ولي فرداش دوباره شروع شد يه دل درد با تب.  از روزي كه اينجوري شدي منو بابا هرشب تو رو ميبرديم يه دكتر ولي تو اصلا بهتر كه نميشدي هيچ بدترم ميشدي. از مطب دكتراي مختلف گرفته تا بيمارستان مفيد و بهرامي. همه جا رفتيم. ولي تبت كه قطع نميشد هيچي بيرون روي هم بهش اضافه شد. و حتي گوشتم چرك كرد. خلاصه اينكه ما چه كشيديم و تحمل كرديم بماند و  تا اينكه رفتي...
19 خرداد 1393

عید دیدنی

خب پسرم. ما عید دیدنی خیلی جاها رفتیم. خونه خاله ها و عموها و ..... میدونی که عید دیدنی رسمه . همه برای تبریک عید بعد از سال تحویل و توی چند روز اول بهار میرن خونه همدیگه عید دیدنی. و از هم عیدی میگیرن. تو امسال کلی عیدی گرفتی.  اینجا خونه دایی یوسفه. رفته بودیم خونشون. تازه یه خرگوشم دارن که تو باهاش عکس انداختی. ببین. ...
18 خرداد 1393

پارک و بازی

بردیا جونم. یه روز که تو خونه نشسته بودیمو کلی حوصلمون سر رفته بود با بابا تصمیم گرفتیم که بریم پارک. تو هم که بد تر از من عاشق ددری. پسر شیطونم. ...
18 خرداد 1393

اولین مسافرت نوروزی بردیا

سلام پسر گلم. سال 1393 داره شروع میشه و ما میخوایم با باباجون اینا و خاله زهرا اینا بریم مسافرت. اگه گفتی کجا؟ میخوایم بریم بوشهر عزیز دلم تو تو این مسافرت خیلی آقا بودی. اصلا منو بابا رو اذیت نکردی. تو همیشه ماهی. الهی من دورت بگردم که هرچی دورت بگردما خسته نمیشم. عزیز دلم اینجا نطنزه. ما رسیدیم اینجا و بعدش رفتیم شهرضا یه شب موندیم. عزیز مامان. اینجا هم بوشهره. اینم خلیج فارسه. هوا معرکه بود. این عکسم بابا از ما گرفته خوشگلم.   ...
18 خرداد 1393

اولين برف زمستوني

بردياي گلم توي دي ماه يه برف نسبتا خوبي البته بعد از مدت ها توي تهران اومد. اون موقع بود كه من و بابا تو رو برداشتيم و رفتيم گردنه قوچك تا تو اولين برف زندگيتو ببيني و يه ذره بازي كني. اونجا كلي برف اومده بود ما تو رو گذاشتيم تو برفا و هي ازت عكس گرفتيم. تو هم انگار خيلي از برف خوشت اومده بود. ميخنديدي و به برفا نگاه ميكردي. خيلي تو اون لباس سفيد و كلاه و شال سبزت خوشگل شده بودي با اون خنده قشنگ روي لبت. و روز 15 بهمن هم يه برف عالي اومد كه دقيقا مصادف شده بود با مسافرت من و بابا. براي اولين بار ما ناچار شديم تو رو تنها بذاريم و بريم مسافرت. چون دكترت گفته بود كه تا زير يك سال تو رو خارج از كشور نبريم. به خاطر همين ما تنها ر...
27 بهمن 1392

راه رفتن برديا

پسر گلم الان نزديك به 10 روزه كه ديگه با تسلط و ماهرانه قدم برميداري و راه ميري. به قدري هم عاشق راه رفتني كه اصلا ديگه نميشيني فقط در و ديوار و ميگيري و بلند ميشي و راه ميري از اين ور اتاق به اون ور اتاق. عاشق راه رفتنتم. راه ميري و ميخوري زمين و ميفتي زمين و ...... آخ كه چقدر دوست دارم. ياد گرفتي دالي كني ميري پشت ستونه فلزي ميز آشپزخونه قايم ميشي بهع سرتو مياري بيرون و  با من دالي ميكني بعد ريسه ميري از خنده. اينقد ميخندي كه انگار نفست ميخواد بند بياد. يه چيزي رو خودت اختراع كردي چون هنوز نميتوني حرف بزني وقتي بخواي كسي بغلت كنه بهش نگاه ميكني بعد چشماتو محكم روي هم فشار ميدي. اين يعني از حالت الانت راضي نيستي و بايد بغلت...
27 بهمن 1392

دنونای بالایی بردیا

سلام عزیزم. چند روز پیش دو تا از دندونای بالایی خوشگلت دراومد و پدیدار شد. وای که وقتی میخندی خیلی ناز میشی پسرم. فکر نمیکنم هیچ بچه ای تو دنیا به اندازه تو زیبا باشه و خوشگل بخنده. دوست دارم.
27 بهمن 1392

شب یلدا

سلام پسر گلم. بردیای عزیزم. یلدات مبارک ببخش اگه دارم دیر مینویسم آخه خیلی از شب یلدا گذشته. اون شب ما خونه مامانی بودیم با عمه و عمو. بابا یه کرسی ذغالی درست کرده بود عمه هم روش یه عالمه میوه شب یلدایی و آجیل و شیرینی چیده بود. عزیزم تو هی بلند میشدی لبه میزو گرفتی و میخواستی میوه هارو برداری. یه چیز جالب تو از نارگیل چندشت میشه. یه فیلم ازت گرفتم به محض اینکه نارگیل و میدیم دستت تو دو متر میپری اونور حتی حاضر نیستی بهش دست بزنی. خلاصه که این اولین شب یلدات بود قربونت برم. مامان جون و بابا جونم خونه مامانی من بودن و بعدش رفتن خونه عزیز. اینم عکسای شب یلدات قربونت بشم الهی. ...
21 دی 1392