برديا جونبرديا جون، تا این لحظه: 11 سال و 19 روز سن داره

بردیا کوچولو

چند تا خاطره كوچولو

پسر نازم. ميخوام چند خط باهات حرف بزنم. عزيز دلم از وقتي كه دوباره كارم شروع شده و ميرم سر كار خيلي دلم برات تنگ ميشه. دوست دارم وقتي ميام خونه تو بپري تو بغلم ولي خب تو الان خيلي كوچولويي. ميدوني برديا بعضي وقتا فكر ميكنم كه تو بين من و بقيه اصلا فرق نميذاري  خب آخه مثلا من مامانتم بايد منو يه جوره ديگه دوست داشته باشي. به خاطر همين خيلي ناراحت بودم و همش غصه ميخوردم. واقعا فكر ميكردم تو منو دوست نداريو فكر ميكردم اگه برم سر كارو تو منو يه نصف روز نبيني ديگه منو فراموش كني. اين منو خيلي اذيت ميكرد تا اون روز كه: دقيقا روز اول آبان ماه وقتي مثل هميشه از سر كار برگشتم خونه تو دستاتو باز كردي و اومدي تو بغلم بعد وقتي عمه كه...
7 آبان 1392

تولد 6 ماهگی بردیا

عزیز دلم  ٦ ماهه شدنت مبارک. بردیای عزیزم ما روز جمعه ٢٦ مهر تولد ٦ ماهگیتو گرفتیم. اینم عکس کیکته البته اینو ما خوردیم ولی تو هم مال خودتو داشتی عزیزم. این بالایی کیک تو بود جیگرم. حالا ببین چجوری خوردیش البته بیشتر لهش کردی یه ذره هم ازش نخوردی قربونت بشم. كد هاي زيبا سازي ...
26 مهر 1392

روز كودك و برديا

عزیز دلم الان که دارم این چند خطو واست مینویسم تو رو پام نشستی و هی داری ورجه وورجه میکنی. قربونت بشم چند روز پیش که روز جهانی کودک بود شادی دختر عمت یه آلبوم قشنگ بهت کادو داد که تو هم خیلی خوشت اومد. اینم عکس تو با کادوت: فداي اون چشماي قشنگت بشم چند روز ديگه 6 ماهت تموم ميشه و من و بابايي ميخوايم برات تولد 6 ماهگي بگيريم. يه تولد كوچولو با حضور ماماني و بابايي و مامان جون و بابا جون و دايي و عمو زن عمو و عمه و عمو عباس و شادي جون و من و بابا اميدوارم دوست داشته باشي. حتما حتما عكساي تولدتو برات ميذارم تا ببيني دورت بگردم. كد هاي زيبا سازي ...
24 مهر 1392

مسافرت هاي برديا

گل قشنگم. تو 3 ماهه بودي و ما توي ماه مرداد بوديم با نازنين اينا رفتيم خلخال. هوا اونجا اينقدر سرد بود كه تو رو تو هفت لايه پتو پيچونده بوديم عزيزم. تو خیلی خوش مسافرتي عزيز دلم.تو عاشق ددري قربونت چشمات بشم الهي بعد از اون وقتي 4 ماه و نيمه بودي با عمه و عمو رفتيم شمال يه جايي به اسم پيموت. عين بهشت بود. تو اونجا عين يه تيكه ماه بودي دورت بگردم. اينم عكساشه: ...
23 مهر 1392

آش دندونی بردیا

عزیز دلم چند وقته که میخوای دندون در بیاری و لثه هات میخاره. یه جورایی اذیت میشی همش دندونیات تو دهنته قربونت برم.  به خاطر همین مامانی دیروز برات آش دندونی پخت. خیلی خوشمزه بود. تو هم خوردی ببین: اینجا داشتی فکر میکردی که چجوری به کاسه آش حمله ور شی. قیافتو ببین چه شیطوونه! وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای چه خبره كد هاي زيبا سازي ...
23 مهر 1392

اولين مسافرت برديا

بردياي عزيزم. وقتي كه يك ماهه بودي با هم رفتيم قزوين خونه زن عمو ماحور. عمه و عمو با هم رفته بودن ما يه روز بعدش رفتيم و اونا رو غافلگير كرديم. رفتيم باراجين و تو اينقدر كوچولو بودي كه همش تو ماشين خواب بودي. ...
20 مهر 1392

تولد بردیا

بردیای کوچولوی من ساعت ١ نیمه شب روز ٢٩ فروردین سال ٩٢ در بیمارستان چمران تهران به دنیا اومد. موقع تولد وزنش ٣٢٠٠ قدش ٥١ و دور سرش ٣٣بود. این عکس بردیاس وقتی فقط ٣ روزش بوده. كد هاي زيبا سازي ...
15 مهر 1392

دل نوشته مامان

سلام پسر عزیزم. گل قشنگم این وبلاگ تقدیم به تو. برای این که بدونی من خیلی دوست دارم. تو به زندگی ما معنی دادی و شیرینش کردی. خیلی دوست دارم. اینو هیچ وقت فراموش نکن. ...
15 مهر 1392