راه رفتن برديا
پسر گلم
الان نزديك به 10 روزه كه ديگه با تسلط و ماهرانه قدم برميداري و راه ميري.
به قدري هم عاشق راه رفتني كه اصلا ديگه نميشيني فقط در و ديوار و ميگيري و بلند ميشي و راه ميري از اين ور اتاق به اون ور اتاق.
عاشق راه رفتنتم. راه ميري و ميخوري زمين و ميفتي زمين و ......
آخ كه چقدر دوست دارم. ياد گرفتي دالي كني ميري پشت ستونه فلزي ميز آشپزخونه قايم ميشي بهع سرتو مياري بيرون و با من دالي ميكني بعد ريسه ميري از خنده.
اينقد ميخندي كه انگار نفست ميخواد بند بياد.
يه چيزي رو خودت اختراع كردي چون هنوز نميتوني حرف بزني وقتي بخواي كسي بغلت كنه بهش نگاه ميكني بعد چشماتو محكم روي هم فشار ميدي. اين يعني از حالت الانت راضي نيستي و بايد بغلت كنيم.
تو خيلي باهوشي. اينو خيلي خوب درك ميكنم.
بردياي گلم خيلي دوست دارم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی