شیطنتای بردیا
بردیا عزیزم. الا تو دقیقا ٧ ماه و ٢٠ روزته. من امروز یه کم مریض بودم و تو خونه موندم. امروز صبح با هم ساعت ٩:٣٠ از خواب بیدار شدیم و تو شروع ک ردی به بازیگوشی.
پسر قشنگم امروز برای اولین بار از یه پله رفتی بالا و اومدی پایین.
حالا بذار برات تعریف کنم. امروز تو رو گذاشتم تو اتاق خودت که با اسباب بازیات بازی کنی و منم به کارام برسم.اومدم دیدم اومدی جلوی در اتاقت که دقیقا اونجا یه دونه پله کوتاه داریم. بهت گفتم بردیا نری جلوترا اونجا پلس میخوری زمین. تو یه ذره به من نگاه کردی و رفتی من داشتم نگات میکردم ببینم چیکار میکنی رفتی جلو و از پله افتادی پایین. چون پله کوتاه بود چیزیت نشد گریه هم نکردی فقط داشتی نگاه میکردی که چرا اینجوری شد.؟!
دوباره گذاشتمت بالا این دفعه اومدی ولی درست جلوی پله وایسادی. به من نگاه میکردی که من بلندت کنم ولی من بهت نشون دادم که دستتو بذاری پایین و بیای پایین. تو هم این کارو کردی و حالا یاد گرفتی که از اون پله بری بالا و بیای پایین.
حالا چند تا عکس جدید میخوام برات بذارم قربونت برم.
و اینم اون عکسی که من خیلی دوسش دا رم: